شایع است که ناپلئون بناپارت نسخه ای از کتاب « هنر جنگ » اثر سان تزو را همیشه با خود داشت و این کتاب رمز موفقیت های او در جبهه های نبرد بود. گاهی به این نتیجه می رسم که مدیران و کارآفرینان کشور ما باید برای پیشبرد اهدافشان در کسب و کار بیشتر از آن که یک « مدیر اثربخش» باشند بهتر است شبیه یک فرمانده نظامی عمل کنند.به همین خاطر دیدن فیلم شجاع دل را به همه کسانی که قصد راه اندازی کسب و کار را دارند پیشنهاد میکنم.
در زندگی شخصی و شغلی ممکن است وضع به اندازه جبهه نبرد حساس نباشد ولی مردان و زنانی که به نتایج مهمی دست یافته اند مثل فرماندهان جنگی مسئولیت ها و موقعیت های خود را جدی گرفته و هیچ کاری را به شانس و اقبال واگذار نکرده اند.یاد گرفته اند که چگونه خود را آماده حضور در جبهه های حساس کار و زندگی کرده و به موفقیت برسند.
در قرن ۱۳ ویلیام والاس به انتقام قتل همسرش و ظلمی که به او شده بود اسکاتلند را علیه انگلستان و پادشاه ادوارد مستبد متحد کرد.ناپلئون می گوید: « وقتی به این نتیجه رسیدید که در میدان نبرد بجنگید و نیروهایتان را جمع و جور کنید چیزی را کنار نگذارید،گاه یک گردان ، تکلیف یک روز را مشخص می کند.»
ویلیام از دوران کودکی عاشق دختری به نام مارن است و از دست دادن ظالمانه عشقش ، شعله انتقام او را فروزان تر می کند. ویلیام قادر است کسی باشد که از نیروهای درونی خود بر محیط بیرونی اش اثر گذاشته و مانند همه رهبران اجتمای سنتهای غلط جامعه را زیر پا بگذارد.
اگر برای هدفی که برگزیده ایم اشتیاق سوزانی وجود داشته باشد رسیدن به هدف در حد رویا باقی می ماند و هیچ دردی بالاتر از آن نیست که در حد ظرفیتهایمان رشد نکنیم. ویلیام دوران کودکی اش را نزد عمویش سپری کرده و فنون مبارزه را از وی تا سرحد کمال آموخته بود و در سر چیزی جز انتقام قتل خانواده اش نمی پروراند. او با از دست دادن نو عروسش چیزی برای از دست دادن نداشت و باید به کاری می پرداخت که به بهترین شکل می توانست آن را انجام دهد. لذا هدف بزرگی تعیین کرد تا به حداکثر توانمندی هایش برسد و به کسی که میخواهد تبدیل شود.
سی کی پراهالاد نویسنده کتاب « رقابت برای آینده» تاکید می کند:« که راه موفقیت راهبردی هم در زمان حال و هم در آینده این است که صلاحیت های اصلی خود را شناسایی کنید و سپس بکوشید که در این زمینه ها بهتر و بازهم بهتر شوید».
تیزتر شدن شمشیر مبارزه به ویلیام والاس فرصت داد تا به یورک مسلط شود و در سر سودای غلبه بر انگلستان را بپروراند. او قابلیت های یک رهبر را تا سر حد کمال دریافته بود.
شاید زیباترین و موثرترین عملکرد مدیریتی ویلیام،شیوه گزینش و جذب نیروهای تیم او باشد. او به دنبال توانایی هایی می گشت که قابلیت تیم او را بالا ببرند. دوستان وفادار به او قدرتی دادند تا فراتر از منطقه یورک بتواند بر رقبای بیرونی چیره شود.
منطقه یورک برای ویلیام و نیروهایش بمثابه محیط کسب و کار ماست. ما هم در منطقه یورک خودمان نیروهای رقابتی زیادی داریم که بر کسب و کارمان فشار می آورند. پنج اصل رقابتی پورتر به ما می گوید باید مراقب ۵ نیروی محیط بیرونی باشیم.
همچنانکه بروس فرزند پادشاه منزوی اسکاتلند خود را طرفدار « شجاع دل » می شناساند.اما در نهایت از غفلت وی استفاده کرده و عامل شکست و مرگ وی می شود.
رهبر کسب و کار نباید نیروهای رقابتی را از چشم دور بدارد. بلکه همیشه رقبا، تامین کنندگان، مصرف کنندگان و … نیروهای فزاینده خود را بر ما وارد می کنند.
سان تزو ژنرال چین باستان می گوید:« خودتان و دشمنانتان را بشناسید، اینگونه در هیچ نبردی بازنده نمی شوید. وقتی از دشمن اطلاع ندارید اما خودتان را می شناسید، شانس بردن یا باختن برابر است، اگر نه خودتان و نه دشمنتان را بشناسید مطمئنا در هر نبردی بازنده می شوید.»
هرچه بیشتر درباره کاری که می کنید اطلاع داشته باشید به همان اندازه تصمیمات بهتری می توانید بگیرید و موثرتر واقع شوید. رهبران بزرگ پیوسته در مقام کسب اطلاعات و طبقه بندی آنها هستند، به نقطه نظر ها و ایده ها توجه می کنند که در جریان رقابت و رویارویی می تواند به آنها کمک کند.
ادوارد اول با منطق استبدادی خود کشور را اداره می کرد و قوانین نانوشته او آنچنان در افکار مردم رسوخ کرده بود که رهایی از چنگال او غیرممکن می نمود.
ولی رهبران بزرگ غیرممکن ها را ممکن می سازند و این ویژگی تسخیرناپذیرشان می کند. ویلیام والاس از راه نفوذ بر دل ها و ساده سازی اهداف و بیان آن ها به پیروانش راه غلبه بر استعمار چند صد ساله را نشان داد.
تحریم های بین المللی در شرایط فعلی برای محیط و فضای کسب و کار کشور نقش لانگ شانکس (ادوارد) را دارد و ظهور و بروز هر ایده ای باید با توجه به این نقش بازدارنده باشد.
اشراف اسکاتلند ( که حاضر نبودند از منطقه امن زندگی خود خارج شوند حتی اگر تحت ظلم پادشاه انگلستان باشند) شبیه به قوانین دست و پاگیر کشور ما هستند که مجال تنفس به نوظهورها نمی دهند. قانون کار، قانون بیمه، قانون مالیات برای کسب و کارهای جدید نوشته نشده اند و نمی توانند همچون استیون ایرلندی بر شاخسار پیروزی های ما بنشینند و قهقهه مستانه سر دهند.
امیدوارم با دیدن چند باره فیلم خوش ساخت « شجاع دل » با شجاعت زیاد کسب و کار خود را در فضای مه آلود اقتصادی رهبری کنید و به دور از هوس ایزابل ، عشق مارن را شالوده خدمت به مشتریانتان قرار دهید.